the midwifery students of tabriz medicine university from year91

بچه های باحال مامایی ♥♥♥ 3تفنگدار♥♥♥

the midwifery students of tabriz medicine university from year91

بچه های باحال مامایی ♥♥♥ 3تفنگدار♥♥♥

عنوان رفته خونه باباش

 نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس 

دیدم به خواب حافظ توى صف اتوبوس

 گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم

گفتم کجا روى تو گفتا خودم ندانم

گفتم بگیر فالى گفتا نمانده حالى گفتم : چگونه اى ؟

 گفت در بند بى خیالى

 گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟

گفتا که مى سرایم شعر سپید بارى

گفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شد

 گفتم رقیب گفتا ، او نیز کله پا شد

 گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟

گفتا شده ستاره در فیلم سینمایى

گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز

 گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز

 گفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نموده

 گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده

گفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنون

 گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون

 گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش

 گفتا : خرید قسطى تلوزیون به جایش

 گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟

 گفتا : شدست منشى در دفتر اداره

گفتم بگو ز اهد آن رهنماى منزل

گفتا که دست خود را بر دار از سر دل

 گفتم ز ساربان گو با کاروان غم ها

گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

 گفتم بگو ز محمل یا از کجاوه یا دى

گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادى

گفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقى

گفتا که جاى خود را داده به فاکس برقى

گفتم بیا ز هد هد جوییم راه چاره

گفتابه جاى هد هد،دیش است وماهواره

 گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟

گفتا به پست داده آورد یا نیاورد‌؟

گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

 گفتا که ادکلن شد در شیشه هاى رنگى

گفتم سراغ دارى میخانه اى حسابى

گفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابى

گفتم : بیا دوتایى لب تر کنیم پنهان

گفتا نمى هراسى از چوب پاسبانان

 گفتم بلند بوده موى تو آن زمان ها

 گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟

 گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتى

 

نظرات 1 + ارسال نظر
اصغررضایی پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://daneshjonama.blogfa.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد