یکی تعریف میکرد،داییش بعد 40 سال دانشجو شده بوده!
جلسه ی اول تیریپ کت و شلوار و کیف به دست رفته سر کلاس دانشگاه!
همه دختر و پسرا توی کلاس فکر کردن استاده!
اینم پررو پررو کم نیاورده!
یه ربعی صحبت کرده براشون و آخرش گفته :
عزیزان من استادتون نیستم،ولی قول بهم بدین چون سن و سالم از همه تون بیشتره من مبصر باشم ..!