the midwifery students of tabriz medicine university from year91

بچه های باحال مامایی ♥♥♥ 3تفنگدار♥♥♥

the midwifery students of tabriz medicine university from year91

بچه های باحال مامایی ♥♥♥ 3تفنگدار♥♥♥

پنج شنبه

بازپنج شنبه ای دیگرشروع شد

ادامه مطلب ...

ولنتاین

اینم یه چندتاعکس براولنتاین 

راستش نمیخواستم براولنتاین مطلب بزارم ولی..........

ادامه مطلب ...

شکلات

شکلات خوراش ادامه مطلب روبخونن...........

ادامه مطلب ...

ترول

تروله دیگه چی بگم برین خودتون ببینین!!!!!!!!

ادامه مطلب ...

حدیث

 التماس به خداشجاعت است 

 اگربراورده شودحاجت است 

اگربراورده نشودحکمت است  

التماس به خلق شرمندگی است  

اگربراورده شودمنت است 

اگربراورده نشودذلت است 

امام علی (ع)

بمب خنده

خودم که ازخنده روده برشدم شمارونمیدونم

ادامه مطلب ...

عنوان رفته خونه باباش

 نیمه شبِ پریشب گشتم دچار کابوس 

دیدم به خواب حافظ توى صف اتوبوس

 گفتم : سلام حافظ گفتا علیک جانم

گفتم کجا روى تو گفتا خودم ندانم

گفتم بگیر فالى گفتا نمانده حالى گفتم : چگونه اى ؟

 گفت در بند بى خیالى

 گفتم که تازه تازه شعروغزل چه داری؟

گفتا که مى سرایم شعر سپید بارى

گفتم زدولت عشق،گفتا که کودتا شد

 گفتم رقیب گفتا ، او نیز کله پا شد

 گفتم کجاست لیلی؟مشغول دلربایی؟

گفتا شده ستاره در فیلم سینمایى

گفتم،بگو ز خالش ، آن خال آتش افروز

 گفتا عمل نموده ، دیروز یا پریروز

 گفتم بگو ز مویش،گفتا که مِش نموده

 گفتم بگو ز یارش ، گفتا ولش نموده

گفتم چرا،چگونه؟عاقل شدست مجنون

 گفتا شدید گشته معتاد گرد و افیون

 گفتم کجاست جمشید؟جام جهان نمایش

 گفتا : خرید قسطى تلوزیون به جایش

 گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره؟

 گفتا : شدست منشى در دفتر اداره

گفتم بگو ز اهد آن رهنماى منزل

گفتا که دست خود را بر دار از سر دل

 گفتم ز ساربان گو با کاروان غم ها

گفتا آژانس دارد با تور دور دنیا

 گفتم بگو ز محمل یا از کجاوه یا دى

گفتا پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادى

گفتم که قاصدک کوآن باد صبح شرقى

گفتا که جاى خود را داده به فاکس برقى

گفتم بیا ز هد هد جوییم راه چاره

گفتابه جاى هد هد،دیش است وماهواره

 گفتم سلام ما را باد صبا کجا برد ؟

گفتا به پست داده آورد یا نیاورد‌؟

گفتم بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى

 گفتا که ادکلن شد در شیشه هاى رنگى

گفتم سراغ دارى میخانه اى حسابى

گفت آنچه بود از دم ، گشته چلوکبابى

گفتم : بیا دوتایى لب تر کنیم پنهان

گفتا نمى هراسى از چوب پاسبانان

 گفتم بلند بوده موى تو آن زمان ها

 گفتا به حبس بودم از ته زدند آن ها

گفتم شما و زندان حافظ ما رو گرفتی؟

 گفتا ندیده بودم هالو به این خرفتى

 

خیلی دوستون دارم

سلام دوست مهربونم که براورودمن به این وبلاگ خیلی زحمت کشیدی 

  سلام دیگه به دوستی که شایددوروزی باشه که احوالی ازمن نپرسیده.ناراحت نشوچاکایاپدیم 

وسلام به بقیه دوستهایی که این وبلاگ رونگاه میکنن